دائما توی تونل بودن سخته . اگه بیرونی نباشه..... اگه نوری نباشه.
با به یاد آوردن هوای قبلی و به امید دیدن خروج بعدیه که آدم تونل رو تاب میاره؟!؟ یاچشم دوختن به چراغ های توی تونل؟!
آگه آدم میدونست که همیشه توی تونل بحثش فرق داشت ، ولی اینکه میدونی یه روزی ، یه شکلی ، از این تونل بیرون میای ، اینه که سخته!
اینکه فکر کنی بالاخره اون بیرون و میبینی ...چه شکلی؟... و دوباره حال "آدم بیرون تونل " بودن و تجربه میکنی...سخته!
با به یاد آوردن هوای قبلی و به امید دیدن خروج بعدیه که آدم تونل رو تاب میاره؟!؟ یاچشم دوختن به چراغ های توی تونل؟!
آگه آدم میدونست که همیشه توی تونل بحثش فرق داشت ، ولی اینکه میدونی یه روزی ، یه شکلی ، از این تونل بیرون میای ، اینه که سخته!
اینکه فکر کنی بالاخره اون بیرون و میبینی ...چه شکلی؟... و دوباره حال "آدم بیرون تونل " بودن و تجربه میکنی...سخته!
اول فیلم درباره الی! عاشق اون شروع بودم! تونل! حرکت به سمت نور! جیغ کشیدن. تمام اون فیلم شاید مثل یک تونل بود. .
ReplyDeleteتناقض و تضاد؛ یاسی..این دنیا رو میسازه..بخش اعظم دنیا رو... و با این قطب های متضاده که معنا میگیره زندگی....وقتی توی تونلی دلتنگ بیرونی و نور بیرون وسوسه ت میکنه..وقتی بیرونی تاریکی تونل دلتو می بره..گاهی تو بودن..گاهی بیرون بودن.البته به نظر من..
ReplyDeleteاما بعد... عاشق این فکراتم که انقدر از زاویه دید متفاوتی دنیا رو میبینی..