گره میخورم به روزهای ، ساعت های ، ...کافه های شلوغ شهر ، کتاب های خالی ، کتاب مردمان باز ،. طناب گردن ، گره خورده به عقربه ی ثانیه شمار...تیکی که تکان میخورد ، تاکی به نبودن نزدیک میشوم. زمان می ایستد ، همه چیز منجمد می شود ، جز گیاه مرموزی که میپیچد به تار و پودم و همه چیز که دوباره آب شد من می مانم و یک روان در پیچک گیر کرده .قدم هایم گنگ می شود تلو تلو میخورم و به جلو میرم ، میخورم به این می خورم به آن تا بفهمم چه شده همه چیز دوباره یخ میبندد... حل میشوم در خود در ثانیه ها ، پخش میشوم با باد ، رسوب میکنم با باران . وقتی می ایستم ته نشین میشوم در ته خودم ، پایم گیر میکند در خودم و دوباره هم میخورم ...دوباره شور میشوم....!
همين كه اين جملات انقدر تند و كوتاهه، تيك و تاك و نشون ميده..چه برسه به اينكه انقدر خوب نوشته شده باشه..اينكه از پيچك صحبت كنه..اينكه از "شور" شده حرف بزنه..ممنووووووووووووووونم!
ReplyDeletekhodavand cheghadr to ro dost dare
ReplyDeleteke ba dastat intor ziba minevise !
kami bishtar shol kon dastet ro ,
begzar ta mohkamtar begire .
ziba tar khahad nevesht .
ali
nemidonam az dost dashtaneshe ya chize dg...faghat midonam ke inkar tanha chizie ke vaghti hich chizi javab nemide javab mide ( neveshtan )o omidavaram hamishe betonam anjamesh bedam...
Delete