باید نوشت تا از شرش خلاص شد.باید رو یه کاغذ بی ترس از غلط نوشتن، بی ترس از قضاوت شدن ، نوشت تا راحت شد. باید نوشت ولی از چی؟ از آدمایی که رفتن؟! از قسمتهایی که بردن؟! از تیکه های ناسوری که مونده ، از لبه های تیز مغزم که هی دستم رو میبره... باید از چی نوشت؟ از این زمستون سرد بی بارشی که دچارش شدم؟ از روزهایی که دارن میان و تو میخوای قوی وایسی و بی اعتنا به لرزشت بگی هی من آمادم! باید از خود سانسوری های مدام گفت! باید از داستانهایی که توی ذهنت مثل جنینی آماده ی تولدن گفت. باید از حرفهایی که کسی خیلی وقت پیش باید میشنید گفت. باید از زمان گفت ، که هیچ چیز رو خوب نمیکنه و یه کلاه گنده میذاره سرم تا تلخی های عظیم گذشته رو کمرنگ تر یادم بیاد. زمان که مثل پوستی میمونه که روی زخم میبنده... استخونی که میشکنه جوش میخوره، آدم دوباره لنگ لنگ به راه رفتنش ادامه میده اما موقعه سرما همون استخون دردش توی همه ی وجودت تیر میکشه و شکستگی رو یادت میاره. باید از چی گفت وقتی داری خفه میشی از حرفای بی فعل بی منطق؟ باید از گودال 20 سانتیه آبی گفت که داری توش غرق میشی! باید از حرفهایی گفت که یه روزی به منطقی و قاطع بودنشون معتقد بودی وحالا نمیدونی که با خودت و دنیات چند چندی! باید از دردایی گفت که فک میکردی واسه همیشه موندگارنو حالا میبینی که نیستن و جای خالیشون....باید از منتقد بودن گفت ، از اینکه خودت اولین و بزرگترین منتقد خودتی و مثل یه شکارچی منتظر ه یه اشتباهی! باید از میل همیشگیت به سمت تاریکی گفت که مثل همیشه میخواد کار دستت بده و تو برای اثبات بزرگ شدنت میخوای جلوش وایستی. باید از بزرگ شدن گفت. باید حرف زد باید به این سکوت لعنتی پایان داد سکوت مثل سرما میمونه، فلج میکنه ، مغزم داره یخ میزنه. باید با خودم حرف بزنم. بیا . مهمون من ! 2تا چایی میگیریم و میشینیم باهم حرف میزنیم.شاید هیچکس براش مهم نباشه حرفای بی سرو تهت شاید فکر کنن که دیوونه شدی...مهم نیست جات پیشه من امنه ...منه عزیزم...بیا... میخوام باهات حرف بزنم...
No comments:
Post a Comment
اگر کاربر گوگل نیستید باید به صورت ناشناس پیغام بگذارید